عشق من
عشق ی حسِ غریبه. درکش نمیکنم. شایدم هیچوق عاشق نشدم. دوس دارم ی بار طعمشو بچشم. ولی ی ترس عجیب ازش دارم. این که نمیدونم مث اون حسیه ک تو فیلم هندیا پسرا ی بار یکیو میبینن و ی دل ن صد دل عاشقش میشن و با ی افتخار سرشونو جلو همه بلند میکنن و میگن عاشق شدن و همه کار میکنن تا ب کسی ک میخان برسن و آخرش ب خوبی و خوشی با هم زندگی میکنن؟ یا مث فیلم ایرونیاس ک پسره یکیو میبینه عاشقش میشه و همه مخصوصا مادرش میگن ن این دختره ب درد تو نمیخوره و پدرش میگه ک این عشق نیس هوسه. تو هنوز فرق بین عشق و هوسو نمیفهمی. داغی ، گرمی . دو روز دیگ میفهمی. ولی پسره میره با دختری ک میخاد ازدواج میکنه و از قضا میفهمه حق با پدر و مادرش بوده و بعد یکی دو سال میفهمه دختره ب دردش نمیخوره! و طلاق میگیره میره پیش پدر و مادرش معذرت خواهی و آخر فیلمم دختر خالش یا عمشو با ی نگاه معنا دار نگا میکنه ک دیگه بعله فیلم تموم شد.
دلم تازگیا ی حس عشقولانه ای میخاد تجربه کنه ک ترسی توش نباشه. شاید این فیلم هندیا و ایرونیا جوری بودن ک من هرگز نتونستم بفهمم عشق چیه. اصن چ رنگیه؟ خیلیا میگن سفیده چون پاکه. بعضیام میگن سرخه. ولی عشق من سرخابیه. چون هم گرمه و عطش داره هم پر از حس آرامشه. البته تازه بعد از این همه سال زندگی، دلم میخاد ی بار تجربش کنم.
یبار تو دانشگا ی دختر و پسری از کنارم رد شدن معلوم نبود دختره ب پسره چی گفته بود ک پسره یهو بمن ک رسید گفت خانم من عاشق این دخترم. با ی افتخار عجیب میگفت ها. دخترم ی ذوق عجیب داشت. تا حالا کسی ازین مدل افتخارا بمن نکرده شاید عشق ینی همین. ینی کسی بیاد ک ب وجودت کنار خودش افتخار کنه. دلم از این افتخارا و ازون ذوقای دخترونه میخاد. دلم ی تنوع ی تغییر ی تحول مثبت میخاد.
شاید دلم ی...
عشق میخاد.